خلوت دل

ساخت وبلاگ
خدا میدونه از دیروز تا حالا چی کشیدم. واقعا ب معنای اخص لمه از خانوادش متنفرم .و اصلا سعی نمیکنم ک دوسشون داشته باشم. چون واقعا خیلی از حد خودشون فراتر رفتن اون از اون بار ک شوهرم با ایدی اجیش اینستا نصب ردهع بود یکی از دوستای اجیش اومده بود اینستای شوهرم بعد گفته بود ببخشید نمیدونستم پیج شماس. بعد اومده بود سوال بپرسهخ در مورد رشتش ک شوهرم شماره ی خواهرشو داده بود بهش. خب ینی این اگه دوست خواهرشوهرمه باید خواهرشوهر بهش میگفت ک پیجم دست داداشمه یا اصلا مگه هیچچچچ راه حرف زدنی جز دایرکت وجود نداره؟؟ خط خواهرشوهرم  چند ساله عوض نشده دوستش چه جوری شمارشو نداره؟؟؟خب تابلووووعه ک خواسته کرم بریزه ج...خانوم. اعصابم ب شدت خورد شد اون بار ولی ب روم نیوردم. ولی سر شوهرم خالی کردم ک چرا ابجیت اینجوری مینه و اینا. اینم از دیشب ک مادر شوهر اینا رفته بودن خوزستان واسه ی کاری این بار خواهر شوهر کوچیم مونده بود و من چون اون مونده بود نرفتم خود شوهرمم میدونه ابمون تو ی جوب نمیره اصرار نرد. بعد دخترخالهی عقده ای فرصت طلبش . نمیخوئاستم بگم چه نسبتی با شوهرم داره ولی این همونه  مادرش دوس داشته شوهرم داما خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 17:24

خب من ک نخوابیدم کلا ولی صبح اونایی ک تازه بیدار شدن بخیر دیروز رفتم دیدم سه تا از میان ترمامو زدم. یکیشون 6شدم دوتاش 2!میگم مگه سیستم پیام نور اینجور نی ک سیستم خود ب خود 3رد میکنه؟ اخه 2؟؟؟ لامصب من تو برگم ک دو گرفته باشم با 3ای ک خود ب خود میده میشه 5. این اومده نمره خامه برگه رو گذاشته!!خب با این دوتا دویی ک دیدم شاگرد اول شدن غیر ممکن شد ولی خب گفتم اشکال نداره این ترمو . همشونو پاس کنم فعلا بسه. بعدشم پاشدم بعد چند روز رفتم ی حموم طولانی و تمیز . فردا امتحان عربی دارم 14 فصله . دیگه اومدم عربی خوندم از ساعت 9شب شروع کردم. البته وسطش مثلا شهر قشنگو دیدم . دو قسمت فرندز دیدم. یکم چت کردم تو اینستا چرخیدم و همینجوری خوندم تا 6صب. 10فصل تموم شد البته الان ک فکر میکنم هیچی یاد نگرفتم چون من نمیشینم حفظ کنم یا ی جایی رو ک بلد نیستم روش وقت بزارم. یینی قشنگ ی قسمتو ک بلد نیستم میگم ولش کن و میرم بعدی. میان ترم عربیمو ک کلا تقلب ردم هرچی نوشتم . هیچ نظری ندارم ک چند میشم . امیدوارم قبول شم. خیلی سخت و زیاد و مثل هم مثل همه.عروض و قافیم ک اگه قبل امتحان دوستم بهم درس نده نمیرم امتحان بدم خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : صبح بخیر نوشته,صبح بخیر عکس نوشته,تصاویر صبح بخیر با نوشته, نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 17:24

درد بزرگ سرطانی من کهنه ترین زخم جوانیه من دلم ی پست طولانی میخواست بنویسم ولی خیلیییییی خستم . بارها و بارها قسم خوردم حرفای دلمو ک واسه ادمای عامی ای مثل مادرشوهر اینا قبال فهم نیست ب زبون نیارم. ولی وقتی گفتن میخوان برام تولد بگیرن سفت و محکم گفتم نه و گفتم حرفایی ک تو دلم بود . دقیقااااا عین حرفایی ک تو پست پیش زدم. گفتم وجودم خنثی تو جهان. گفتم ل هستی بار داره. گفتم چه دلیلی واسه وجود من هست وقتی هیچ رسالتی تو این دنیا ندارم و وقتی در اومد در جواب حرفم گفت رسالت تو شوهر داریه و فرمان برداری از شوهر حالم از خودم بهم خورد ک چرا این حرفارو بهشون زدم و حالم از این همه حجم تفاوت و درک نشدن بهم خورد. و اینه گفت همین ک استاد دانشگاه بشی و تدریس شغل انبیاس ینی وجودت خنثی نیست . و من چقدرررر باز پشیمون شدم ک این حرفو پیش اینا زدم گفتم منظورم این نیست ی چیز خیلی خیلی بالاتر . ی چیزی ک بعد مردنم اسمم و خودم خاک نشه ی چیزی ک ی مکی ی فایده ای واسه جهان داشته باشم. و ی مشت حرف املاااااا بی ربط زد  اصلا ربطی نداشت لعنت ب دهنی  بی موقه باز شودمجوز تتو از همسر گرفتم پدر شوهر گفت نه خوب نیست و س خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 22 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 6:26

                      اید اگه چند روز پیش میخواستم پستمو بنویسم ی عنوان خیلی عاشقانه میزاشتم براش.ولی الان... همسر ی جوریه . سرد شده . همین الان بحث داشتیم. درست از اون روزی  سرد شد ک من رفتم شب خونشون بخوابم و لیوان ی بار مصرف بردم با خودم. چند روز قبلشم ک بحث تشک بود . خب من خیلی نسنجیده گفتم ک دلم نمیگیره رو تشاتون بخوابم.و حتی گفتم چرکه. ک بعد قرار شد تخت بگیریم. با تشک و پتو جدا بعد از همون روز یم بهش برخورد . باباجون خب خودتون ب تازه عروس داماد ی رختخواب نو بدید. خب واقعا دلم نمیگیره رو اون بالشت سر بزارم کگ انگار کوره بسته. بعد اون شب لیوان ی بار مصرف بردم و غذامم از خونه خودمون بردم. لیوان ی بار مصرف بردنام دو تا دلیل داشت یکی اینکه دخترای خودش دست ب سیاه و سفید نمیزنن و مادرشوهر هی راه میره از کار زیاد شایت مینه و هی تیکه ب کار نکردن من میندازه. خب من مگه لفت اون و دختراشم ک ارای اونارو بکنم؟؟؟؟ چیزیم جز اب یا گه گاه چایی خونشون نمیخورم ینی رسما من هیچ ظرفی ثیف نمینم اونجا بعد این احساس میکنه ل خونه ی کثفشو من ثیف ردم منم لیوان ی بار مصرف بردم ک دیگه همین ی لیوانم کثیف نکنم. ک خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 6:26

همسر اومد خونمون همین الان رفت کادوی مامان و اجیشم برام اورد اصلا ب کادوها نگاه نردم. فت ببین قشنگه سرسری ی نگاه کردم و گفتم اره . بعد حدود نیم ساعت دیر کرده بود همسر .گفتم چرا انقد دیر کردی؟؟با ی حالت تمسخر امیز گفتم رفتی اینارو بخری اشاره ب کادوهای مامانش اینا (ک ینی اونا نخریدنو خودت خریدی از طرف اونا دادی)گفت نه رفتم ی چیز دیگه بخرم. چشماتو ببند . تعجب کردم فک کردم گل برام خریده چشمامو ک باز کردم جعبه ی سرویسو دیدم اصن هنگ کردم. فقط تونستم بگم او مای گاد . واقعااااا انتظارشو نداشتم. ی گردنبنده با گوشواره با انگشتر. بهش میگن سرویس طرح برف. اخه مث دونه های برف میمونه. حالا شاید عکسشو گذاشتم. گفت چون عاشق زمستونی طرح برف برات گرفتم . ولی راستش خوشم ازش نمیاد زیاد .خیلی پروام نه؟؟خب دوس داشتم خودمم میبد ب سلیقه ی خودم بگیرم خیلیم کار زشتیه ب نظرم ک الان برم عوضش کنم. ب مامانمم گفتم مامانم گفت عین بیشعوریه اگه عوضش کنی. خلاصه ک وقتی من نشستم اون همه بدگویی کردم و باهاش قهر کردم و بهش گفتم نیا اون واسه من همچین کاری کرد. ولی هنوز تو همه. هنوز یکم بد اخلاقه. دراز کشیدم پیشش گفتم میترسم خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 6:26

نمیخواستم پست بنویسم ولی نمیدونم انگار گاهی وقتا ی نیرویی ادمو میچسبونه ب صندلی کامپیوتر. پریشب ک اصلا حالم خوب نبود فرداش ساعت 1 کلاس داشتم . تا نزدیکیای صب بیدار بودم 4تا الپرازوم خورده بودم صب بدجوری گیج بودم ولی خو دیگه ساعت 10بیدار شدم ک خیر سرم برم حموم. ی افی میس دااااغ درست کردم خوردم و لم دادم رو مبل . حالا اول صبی انگار تخم کفتر شکونده بودن تو دهنم هیییی حرف میزدم با مامانم نیم ساعتش همینجوری گذشت. بعد شد 10:30هی میگفتم ایستر باشو برو حموم دیگه.ینی میشد از سرم نیم کیلو روغن گرفت. ولی خب ی صدایی هی میگفت خفه شو حال ندارم. دیگه هی کانال میزدم اینور اونور و بعدم اومدم پخش شدم باز رو تخت اینستا گردی دیگه ساعت11ک30پاشدم وقت ی حموم درست حسابی ک نبود موهامو بستم بالا و بدنمو صورتمو شستمو اومدم بیرون. ناهار خوردم و با بابام اینا رفتیم دانشگا. بعد سر اون دعوایی ک اون دفه با مامانم شد مامانم گفته بود ما شدیم مثل نوکر دست ب سینه ی تو . میبرمیت دانشگاه 3ساعت وایمیسیم تا تو بیای و این صبتا. منم فرداش با خودم تصمیم گرفتم دیگه خودم برم و بیام .وقتشم بود . نباید انقد وابسته باشم و خودم نتونم خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 6:25

امروز سالگرد عقدمونه. قراره ی روز خوب باشه. با اینکه همیشه گفتم از کیک و تبریک متنفرم ولی اون واسه تولد بود . و واسه سالگردمون اتفاقا خیلی دوس دارم ک جشن بگیریم. چون با همه ی خوبی و بدیایی ک گذروندم ی دریچه ی جدیدی ب زندگیم باز شد. رفتم تو ی مسیر تازه ک با تمام سختیش ولی میدونستم مسیر درسته از همون روز اول ک نامزد کردیم ب خودم عهد بستم ک هیچوقت پام نلغزه و با تمام مشکلاتی ک داشتیم هیچوقت نزاشتم این اتفاق بیفته. وارد ی مسیر جدید شدم ب اسم تعهد! یاد گرفتم و دارم هر روز بیشتر یاد میگیرم عشقو ب وجود بیارم. و فهمیدم لذت اینکه یی دیوونه وار عاشقت باشه چقدر زیاده.روز عقدمون خوابم میومد و ساعت یک ب زوووور مامانم و داییم اومدن با کاردک جمم کردن انداختنم تو حموم. خیلی دی شده بود ارایشگاه ساعت 1نوبت داشتم و من یک تازه تو حموم بودم بعد بیا بیرون ناهار بخور بعدم ک بدو بدو رسوندنم ارایشگاه. خب ما جشنمون تو خونه بود خیلی حس خوبی بود وقتی از خواب بیدار شدم دیدم دان تند تند کارارو میکنن از حمومم ک اومدم همسر جانم خونمون بود اومده بود اگه کمکی لازم داریم بکنه.خب خداروشکر ک تو نامزدی بدون ارایش دیده بودم خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : میمونم باتو,میمونم باتورضاشیری,با تو میمونم میبالم, نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 100 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 6:25

چی بنویسم. حالم خوب نیست . دلم میخواد معدمو بکنم بندازم دور. این رسمش نبود ک از 21سالگی مریض شم. رسمش نبود خدااااااااااا.حس میکنم همسرم خسته شده از مریضیو بی حالیم کلا حفظ ظاهرم بلد نیستم . ک مثلا پیشش شاد و شنگول باشم. تا پامم از خونه بزارم بیرون کمیفهمه رفتم دکتر و پا میشه میاد . امروزم با ننش اینا اومد هر چی بهش میگم بابا نمیخوام مامانت بفهمه مریضم مث یاسین در گوش خر خوندنه دوباره باباش بهم گفت چقدر لاتغر شدی ی استاتوسی هست میگه من کلا ادم غایب جوابی هستم یک هفته بعد اینکه با یکی بحثم میشه تازه یدم میفته جواب چی بهش بدم. حالا منم همینطورم. اونام فهمیدن حساسم رو این موضوع هی گه خوری میکنن . الان گفتم دفعه ی دیگه ک گفت چقدر لاغر شدی بگم نظر لطفتونه هم من هم شوهرم باربی دوس داریم . خیلی خوشحال میشم اینو میشنوم ازتون . ولی خو میترسم همسرم برینه یهو بگه نه من زن تو پر دوس دارم. ولی هر جور شده ی جوری جوابشونو میدم ک دیگه گه نخورن. کاش ما ادما نمک رو رخم هم نپاشیم. مثلا تو نگی من نمیفهمم خودم لاغر شدم؟؟؟؟خودشونم میدونن از روزی ک پامو گذاشتم بین اون وحشیا هر روز تحلیل رفتم . امشب میگم گوشیم خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : تا جنون فاصله ای نیست از اینجا ک منم, نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 11:58

خیلییییی خستتم. میخوام غر بزنم بارها گفتم این وبلاگ شاید ب خیلیا انزی منفی بده اونایی ک دنبال انرزی مثبت و گل و بلبلن میتونن نخونن. یکم اعصابم خورده . یکم ضعیفم ب خاطر چند روز سختی ک پشت سر گذاشتم هر روز بیمارستان بودم. دل درد شدید کم درد شدید قلب درد معده درد تهوع ...این تهوع  نمیدونم از کجا سر و کلش پیدا شد . ازت بیزارم. از زندگی من گمشو بیرون گفتن احتمالا سنگ کلیس سونوی سنگ دادم نبود دکتر گفته بود سونوی لگن و کلیه این برداشته سونوی کلیه و رحم گرفته الان  دارم مینویسم چشام خیس اشکه. از این همه گیج بازی از مملکتی ک واسه جون ی دختر جوون هیچ ارزش قاعل نیستن اتز مملتی ک از درد کشیدن ی دختر جوون هیچ قلبشون ب رحم نمیاد ی ذره دقت نمیکنن بدم میاد از این مملکت بدم میاد من از ایران بدم میاد اانقدر این چند روز درد کشیدم ک حتی نمیتونستم گریه کنم از درد. فقط دلمو گرفته بودمو جیغ میکشیدم خدا تمومش کن. اون لحظه ک اونجوری تو بغل همسر افتاده بودم و جلو همه جیغ میشیدمو همه چشماشون اشکی بود از خودم از این همه ترحم از این وضع اسفناک بدم اومد. خالم شب نتونسته بخوابه میگه همش حال ایستر میومد جلوی چشمم گر خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : تلخمو حل شده کابوس وجودم در سم, نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 184 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 11:58

پریروز ک نشد برم خونه ی مادر شوهر ساعت 8صب خوابیدم 6 عصر بیدار شدم با اون وضعیت هپلیم کلی طول میکشید تا اماده شم شوهرم ک ساعت 10میخوابه دیگه بی خیالش شدم. دیشب رفتم.برخلاف چیزی ک گفته بودم اصلا ارایش نکردم.گفتم چه کاریه اخه ساعت 8 دارم میرم 10هم ک همسر میخوابه صب کی حال داره ارایش بشوره دوباره ارایش کنه قیافه ایم ک با ارایش بخوابی بعدش خیلی مسخره میشه فقط ابروهامو کشیدم. اونم چون نصفس مجبورم. مجبورررر. خسته شدم ب خدا از بس ابرو کشیدم هرچیم میخوام برم هاشور کنم شوهر نمیزاره . میگه من زن طبیعی دوس دارم. خو اخه ی ذره دم این ابروی بی صاحابو کشیدن میشه مصنوعی. مرد خلوت دل ...ادامه مطلب
ما را در سایت خلوت دل دنبال می کنید

برچسب : گندم مثل یه زن,مثل یه افسانه زندگی کن,زندگیم مثل یه کاغذ سفید,یه زن مثل همه,زندگیم مثل یه کاغذ,زندگی مثل یه جعبه شکلاته,زندگی مثل یه جاده است,زندگيم مثل يه كاغذ سفيد,زندگی مثل یه جعبه شکلات,زندگی مثل یه پل قدیمیه, نویسنده : 6khalvate-man127 بازدید : 230 تاريخ : چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت: 14:13